ఌ Dark Lover ఌ

Miss love












مثل باران های بی اجازه
وقت و بی وقت
در هوایم پراکنده ای
و من بی هوا
ناگهان خیسم از تو !

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 18:3 توسط Mr Alone| |

گفتند فراموشش کن آرام میگیری …
فراموشش کردم اما کمی قبر تنگ است !

 

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 17:38 توسط Mr Alone| |

خــنده داره . . .
مـــا آدمـا هــنـوز هــــم مـثــل بچــگیمـــون . . .
هــــر کـی کــه بیشــتـــر بـاهــامـــــون بـازی کـنه رو . . .
بیشــتر دوســتـش داریـــــم . . . !

 

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 17:58 توسط Mr Alone| |

سخت است اینکه نمرده باشی و از تو بخواهند گورت را گم کنی !

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 17:58 توسط Mr Alone| |

هوا اینجا کمی دلگیر است ، آنجا را نمی دانم
اینجا ترس فراموش کردنت مثل خره تمام جانم را پر میکند ، آنجا را نمیدانم
اینجا جای خالیت به وسعت یک جهان است ، آنجا را نمیدانم
ای کاش برای تو هم تفاوت بین “اینجا” و “آنجا” فقط یک “ی” باشد …

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 17:37 توسط Mr Alone| |

به تو که فکر میکنم
بغض می آید
اشک می آید
دلتنگی می آید
به تو که فکر می کنم مهمانی عجیبی به راه می افتد !

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 17:36 توسط Mr Alone| |

در خلــوت دلــم . . .
بـخــاطــر تـمــام دلــواپــسی هــام ، بــرای تـسکیــن دل بـی قــرارم ،
بــرای تیـمـار زخــم هــایــم ،
بــرای خشـکـ کــردن چشــمهــای خـیـس لحـظات انتـظارم ،
بــرای بــاور صـــداقــت و زدودن ســیاهــی اعـتــمـاد ،
بــرای روشـنـی کــوره راه زنــدگـیــم ،
بــرای لمــس خــوشـبخـتی و فــریادی از تــه دل ،
بــرای شـکسـتن قلـم تـقــدیــر و تـفکــر منـجمـد انـسـان هــا ،
بــرای فــرو ریـخـتـن نمــیشودهــا و شـکستن حـصــار دل ،
بهـــــــانه ایی شـو و بیـــــا . . . !!!

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 17:34 توسط Mr Alone| |

این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند . . .
اما . . .
من جلوی دهانش را میگیرم
وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!!
این روزها من . . .
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود . . .!!
آرزوی خیلی ها بودم اما اسیر قدر نشناسی یک نفر شدم . . .!!

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 17:32 توسط Mr Alone| |

به که پیغام دهم؟
به شباهنگ که شب مانده به راه؟
یا به اندوه کلاغان سیاه، به پرستو که سفر میکند از سردی فصل؟
یا به مرغان نکو چیده شهر؟ به که پیغام دهم که به یادت هستم؟

 

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 17:31 توسط Mr Alone| |

مد شده ای در شهر…
به همه می آیی؟!
جزمن!!!
شاید مقصرمنم که قدیمی ام…

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 17:29 توسط Mr Alone| |

زندگی !
کلاهت را بـه هوا بیانداز . . .
که من دگر جان بازی کردن ندارم !
تو بردی . . .

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 17:26 توسط Mr Alone| |

خــــــــدایــا…
دســتـــــانــی را در دســـتــانـــم قـــرار بــده
کــه پـــاهــایـــش بــا دیـــگـــری پــیــش نـــرود…

 

برای نجات کسی که دوسش دارین

آخرین راه خیانته!

اما بدجور میسوزونه…

برای همیشه

نوشته شده در جمعه 13 / 9 / 1392برچسب:,ساعت 17:8 توسط Mr Alone| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت