ఌ Dark Lover ఌ

Miss love












چه خوش خیال بودم

که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکوم به حبس ابدم

به یکباره جا خوردم…

وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد….

هی…

تو…

آزادی…

و صدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد…!

نوشته شده در پنج شنبه 14 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 22:15 توسط Mr Alone| |

گروه اینترنتی ایران سان

گاهی فکر میکنم کار تو سخت تر از من است...
من یک دنیا دوستت دارم
و تو زیر بار این همه عشق قد خم نمیکنی.....!

نوشته شده در پنج شنبه 14 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 21:41 توسط Mr Alone| |

تو چه میفهمی از روزگارم ...؟


از دلتنگی ام ؟


گاهی به خدا التماس می کنم 


خوابت را ببینم ... میفهمی؟


فقط خوابت را ...!!!

 

نوشته شده در پنج شنبه 14 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 21:40 توسط Mr Alone| |

خدایا...

بابت آن روزکه سرت داد کشیدم متاسفمـــــــــ...!!!

من عصبانی بودم برای انسانی که تو میگفتی ارزشــــَش را ندارد

و مــــــــــن پا فشاری می کردم...

نوشته شده در پنج شنبه 14 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 21:35 توسط Mr Alone| |

" خداحافظی ات " عجب خرابه ای به بار آورده است !

نگاه کن ...

مدت ها در تلاش اند مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون کشند ..

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 11:59 توسط Mr Alone| |

هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..!

میــــدانی چــــــــــــرا؟؟

مـــــردانـــگی میــخواهـــــد مــــــــانـدَن، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد ! ! ! !

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 11:55 توسط Mr Alone| |

ﻏـﻤـﮕـﯿـﻨـﻢ . . .

ﻫـﻤـﺎﻧـﻨـﺪ ﺩﻟـﻘـﮑـﯽ ﮐـﻪﺭﻭﯼ ﺻـﺤـﻨـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺶ ﺑــﻪ ﻋـﺸـﻘـﺶ ﺍﻓـﺘـﺎﺩ ﮐــﻪ ﺑـﺎﻣـﻌـﺸـﻮﻗـﺶ ﺑــﻪ ﺍﻭ ﻣـﯿـﺨـﻨـﺪﯾـﺪﻧـﺪ !

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 11:31 توسط Mr Alone| |

پـایـانـم نـزدیـک اسـت ...

قـصـه ی عـشـقـمـان رو به اتـمـام اسـت...

کـلـاغ سـیـاه داستـانـمـان به لـانـه اش رسـیـده اسـت ...

و ایـن جـا بـود که گـفـتـن

"یـکـی بـود و یـکـی نــ ـابــ ـود" ...

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 11:29 توسط Mr Alone| |

من حتي واسه دردو دل كردنم كسي رو ندارم

كه دركم كنه

من عاشق شدم

عاشق اون كسي كه هر لحظه ميتونه تركم كنه...

نامرد نباش تركم نكنن...

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 11:22 توسط Mr Alone| |

بعضی آدمها یهـو میان !

یهـو زندگیتو قشنگ میکنن!

یهـو میشن همه ی دلخـوشیت !

یهـو میشن دلیل خنده هات!

یهـو میشن دلیل نفس کشیدنت!

بعد همینجـوری یهـو میرن.!

یهـو گند میـزنن بـه آرزوهات.!

یهـو میشن دلیل همه ی غصه هات و همه ی اشکات!

یهـو میشن سبب بالا نیـومدن نفست!

نمیدونم چرا یهو دلم گرفت..

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 11:13 توسط Mr Alone| |

فـآرســـی بَـلـــد نیســ ت
فـَرآنســه رآ بهتـــــــر مـی فـَهـمــــــ د !
میـگویَــــم: دوستَــــ ت دآرمـــ !!! مـی گــوید: مِـــــــرسـ ی
 
نوشته شده در چهار شنبه 11 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 11:13 توسط Mr Alone| |

هر بار که می خواهم به سمتت بیایم

یادم می افتد

''تنهایی"هرگز بهانه خوبیبرای تکرار یک اشتباه نیست...

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 11:13 توسط Mr Alone| |

بعد از مردنم سرم را جدا کنید و بگذارید روی شانه ام

شانه ای که سر می خواست

سری که شانه میخواست …

هر دو را به آرزویشان برسانید !

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 10:54 توسط Mr Alone| |

من زخم های بی نظیری به تن دارم

اما تو مهربان ترینشان بودی

عمیق ترینشان عزیز ترینشان

بعد از تو آدم ها…تنها خراشی بودندبر من که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند

عشق من…خنجرت کولاک کرد…

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 6 / 1392برچسب:,ساعت 10:53 توسط Mr Alone| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت