ఌ Dark Lover ఌ

Miss love












بـزن بـﮧ سَـلآمتے ِ حَـرفـآے ِ دل ـت

ڪــﮧ بـﮧ ڪسے نگُفتے...

بـزن بـﮧ سَلآمتے ِ اینڪـﮧ ڪوه ِ درد بودے

ولے دم نـزدے...

بـزن بـﮧ سَلآمتے ِ تَنـهایے هـآت

وَلے تَنـهآیے رو دوست نَـدآشتے...

بـزن بـﮧ سَلآمتے ِ آرزوهـآیے

ڪـﮧ نَتونستے لَمسشوטּ ڪـنے...

بـزن بـﮧ سَلآمتے ِ عشقے ڪـﮧ

طـآلعش بــﮧ اِسمت نَـبود

وَلے هَـنوزم دوسش دآرے

نوشته شده در سه شنبه 30 / 4 / 1392برچسب:,ساعت 11:44 توسط Mr Alone| |

حالا دیگر نه زندگانی می کنم و نه خواب هستم .

نه از چیزی خوشم می آید و نه بدم می آید.

من با مرگ آشنا و مانوس شده ام .

دیگر به مرده ها حسرت نمی ورزم .

منهم از از دنیای آنها بشمار می آیم منهم با آنها هستم .
 
نوشته شده در سه شنبه 30 / 4 / 1392برچسب:,ساعت 11:43 توسط Mr Alone| |

گـاهـی وقـتـا

دلـم فـقـط سـنـگـیـنـی نـگـاهـت رو مـیـخـواد

که زُل بـزنـی بـهـم

و مـ ـن بـه روی خـودم نـیـارم . . .
 
نوشته شده در سه شنبه 30 / 4 / 1392برچسب:,ساعت 11:34 توسط Mr Alone| |

می دانی … !؟ به رویت نیاوردم … !
از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما “
فهمیدم
پای ” او ” در میان است

نوشته شده در یک شنبه 28 / 4 / 1392برچسب:,ساعت 17:17 توسط Mr Alone| |

درد یعنی هر شب بهت یاد آوری کنه که موندنی نیست و بینتون فقط یه دوستی ساده ست ، همین !

نوشته شده در یک شنبه 28 / 4 / 1392برچسب:,ساعت 10:38 توسط Mr Alone| |

غمگینم همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر میکند که چگونه بمیرد ؟
گرسنه و آزاد یا سیر و اسیر . . .

نوشته شده در یک شنبه 28 / 4 / 1392برچسب:,ساعت 9:4 توسط Mr Alone| |

در خواب هم راحتم نمی گذارے ،
بی خبر می آیے ،
صدایم می کنے …
تا چشم باز میکنم ، باز نیستے !

نوشته شده در یک شنبه 28 / 4 / 1392برچسب:,ساعت 9:3 توسط Mr Alone| |

مــن

بــی‌ تــــو 

در غریب‌ترین شهر عالمـــم . . .


بــی ‌مــن

تـــو در کجــای جهـانـــی

کــه نـیـسـتـی ؟ ! . . .

نوشته شده در یک شنبه 28 / 4 / 1392برچسب:,ساعت 9:3 توسط Mr Alone| |

دلـم نـگـرفــته از اينــكه رفــته اي

دلگيرم از همه دوست داشتنهايي كه گفتي ، ولي نداشتي … !!

نوشته شده در یک شنبه 28 / 4 / 1392برچسب:,ساعت 9:3 توسط Mr Alone| |

روبه قبله ی"تـــــــــــو"

برسرسجاده نشسته ام

تسبیح می زنم محبتهای تــــــو را

دانه به دانه

تیک تیک

انگارصدای پای آمدن است

عطرخیالت می پیچد

اما...چه حاجت استخاره؟

که همه ی دانه ها"خوبند"

تیک تیک

عطرخیالت همچنان باقیست

نوشته شده در جمعه 19 / 4 / 1392برچسب:,ساعت 23:5 توسط Mr Alone| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت